مریممریم، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

برای گل مریمم

ز.روز معلم

زینب جونم!ساعت از یک شب هم گذشته.تو خوابی و خواهرت هم بالاخره با کلی گریه خوابید. فردا جشن روز معلم دارید.با بابا رفتی فروشگاه نجم.برای خانم نیازمند و خانم ورزشتون و خانم قرشی کادوی روز معلم خریدی.بابا تازه کادوشون کرده. عزیز و بابا جون پس فردا مشهد میرن و باید بریم پیش مادرجون بمونیم. تو هم که عشق قطار!دوباره هوایی شدی و بهم میگفتی باهاشون برم. خیلی دوست دارم مادر.
14 ارديبهشت 1393

م.شعر خواب مریم جونم ساخت مامان!

دخترم اشک می ریزه مثل بارون از ابرها/من می خوام سربذارم به بیابون و صحرا مریمم     گریه نکن   با         اشکهات/می زنی      آتیش       به     جون   بابات دخترم      زاری نکن    که        مادر    /حاضره      بده    برای        تو       سر مریمم      ای    چراغ          خونمون   /خواهرت میده...
11 ارديبهشت 1393

ز.شعر دخترم زینب ساخت مامان!برای یاوه ای که می شنیدم:اسمش را زینب نگذار!

ای که می گویی که زینب غم بود/من یقین کردم که علمت کم بود تو چه می دانی ز اسلام و ز دین/چشم دل را باز کن زینب ببین از برای گفته ات گو یک دلیل/ما رایت گفت او الا جمیل مردی مردان چو موری در برش/تو چه می دانی چه آمد بر سرش؟ کوه در پایش خجالت می کشد/طعم تلخ پست بودن می چشد نام او  بر  دخترم  بنهاده ام/تا  ابد با افتخار   استاده ام گر خدا روزی کند صد دخترم/نام آنها یک به یک زینب نهم
11 ارديبهشت 1393

ز.سخنی با خواهر بزرگتر

زینبم!خیلی خوشحالم که با خواهرت رابطه خیلی خوبی داری وقتی نازش می دهی و قربان صدقه اش می روی خدا را شکر می کنم شکر می کنم که مشکلی در زمینه حسادت با تو نداشته ام زینبم!به اندازه تمام بی خواهری های مادرت برای خواهرت خواهری کن... هنوز خدا را شاکرم که دعایم مستجاب شد و باز دختر به من عطا فرمود امیدوارم هماره یار و غمخوار هم باشیدوخدا را هرگز از خاطر نبرید...
10 ارديبهشت 1393

م.سرماخوردگی

مریم جونم امروز سرما خوردی خیلی غصه خوردم برات جشن دندونیت موند برای اول خرداد قرار بود پس فردا باشه هفته بعد عزیز مشهده.هفته بعد وفات حضرت زینبه.هفته بعدش اول خرداده زینبم مریمم !خیلی دوستتون دارم
10 ارديبهشت 1393